چون شب یکصد و بیست و پنجم برآمد

ساخت وبلاگ

شهرزاد گفت: ای مَلِک جوان‌بخت! آن جوان با تاج‌الملوک گفت: پس از آن به باغ درآمده همی رفتم تا به آن مکان برسیدم. دیدم که دختر دلیلۀ محتاله نشسته و سر به زانو زده و گونه اش زرد گشته و چشمانش از غایت گریستن دردناک شده و چون مرا دید گفت ...

ادامۀ قصه را اینجا گوش کنید.

چون شب یکصدم برآمد...
ما را در سایت چون شب یکصدم برآمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shahrzadeqessegoo3 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 0:57